من و واگویه هایم

نه جانم، هر عشقی عشق نیست، دنیا پر است از مدعیان عشق، اما هر مدعی که صادق نیست
تاریخ مگر چند مجنون و چند لیلی دارد، تازه آن هم افسانه‌‌‌ای ساخته و پرداخته ذهن شاعری ست...
این روزها ادمها فقط عاشق خودشان هستند، و اگر ترا میخواهند، نه بخاطر خودت هست نه، بلکه برای رفع خودخواهی‌های خودشان هست، برای کشیدن بار تنهای خودشان بر دوش تو، کمتر کسی به نیت کم کردن تنهای تو، تو را میخواهد، نادرن کسانی که عشق را به معنای واقعی دوست داشتن تو، بخاطر خود تو، معنا کنند. جهان امروز پر است از عاشقان به خود، خودشیفتگان عاشق، برای همین است که هر طرف را نگاه میکنی یکی می‌نالد، عاشق که نالان نمیشود، بقول شمس ارمغان عشق شادی و نشاط است، اگر قصد عاشقی کردی، بدان که عشق، حساب و کتاب نمی‌شناسد، دو دوتا چهارتا نیست، عاشق جز رضایت معشوق هیچ نمیجوید و رضایت و شادی معشوق، رضایت و شادی عاشق هست، درست مثل عشق مادر، بی توقع، بی تمنا، بی منطق،اما زیبا و مقدس....