loading...

من و واگویه هایم

بازدید : 880
جمعه 6 شهريور 1399 زمان : 11:36

بگذار به حرمتت قلمم خواب بماند
وقتی نوشتنم همه رنگ و ریا شود
هیچ از عزای تو، نخواهد نوشت دلم
زیرا که رمز نهضتت از یاد می‌رود
یک قرن ، سخنها همه درتشنگی بماند
بگذار اندکی سخن از مردی ات شود
مرد صفا و صلح و مدارا ست ذات تو
الا به وقت ظلم که صلح را، نمی‌شود
شمشیر تو برای ستم‌هاست بی غلاف
نه از برای جاه و جلالها نشان شود
دایم مرام تو همه ظالم ستیز و عدل
کو جمع بامرام، که سویت روان شود؟!
زنجیر میزنند دمی‌در عزای تو
بعد از دمی‌که رفت ، کجاها روان شوند؟!
نذری دهند بهر فقیران و بی کسان
اما چه حیف قسمت اقوام می‌شود !!
پر مدعی به راه تو و دین و مسلکت
افسوس در عمل همه بی دین میشود
ای جان، تو عفو کن سخن یاوه مرا
اینها گلایه است ، که فراموش میشود

عشق حرف حالیش نمیشه پارت دو
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی